نگاهی به نمایش «سلاخ» در چهل و سومین جشنواره تئاتر فجر
در هشتمین شب از چهل و سومین جشنواره تئاتر فجر نمایش «سلاخ» به نویسندگی نیکلاس بیلن، و کارگردانی آناهیتا آقا طاهر در سالن سایه تئاتر شهر به صحنه رفت.
به گزارش جهانی پرس، سارا صادقی؛ سلاخ در سالن کوچک سایه با کلی تماشاگر که حتی بر روی پله های سالن نشسته بودند شروع شد؛ وقتی صحنه با نور روشن شد یک ایستگاه پلیس را می بینیم که روایتگر شب کریسمس ست که در آن شاهد دیدن پیرمردی زخمی با لباس نظامی و کلاه بابا نوئل به همراه رئیس ایستگاه پلیس و یک وکیل هستیم .
داستان از آنجا شروع می شود که رئیس ایستگاه پلیس به مارکو که همان وکیل است می گوید کارت ویزیت تو دست این پیرمرد بود در این میان مارکو منکر این می شود که پیرمرد را می شناسد در بین کش و مکش این ماجرا فرزند رئیس پلیس به او زنگ می زند و او گوشی را به مارکو می دهد که به عنوان بابا نوئل او را راهی تخت خواب کند.
اما اوج داستان با ورود مترجم به ایستگاه پلیس شروع می شود آنجاست که می فهمیم ژنرال چه کسی هست و مارکو یا همان وکیل هم پسر اوست اما ماجرا وقتی هیجان انگیز و ترسناک می شود که مترجم یا همان دوشس ژنرال را با قطع تاندوم پای مارکو تهدید و وادار می کند تا ماجرای زندان یا همان شکنجه گاهش را تعریف کند وقتی ژنرال به ناچار ماجرای دوشس دختر 13 ساله ای که در آن زمان امید بخش زندانی ها بود را تعریف می کند و در ادامه از گرفتار کردن این دختر و تجاوز گروهی در زندان می گوید تماشاگر با شوک عظیم، غم و انده روبه می شود چون می فهمد این مترجم همان دوشس است.
سلاخ در حقیقت یک درام خشن است که به نظر می رسد در شیوه اجرایی خود می خواهد مخاطب را در جایگاه قضاوت قرار دهد، به همین جهت وقایع را در میان دادگاه روایت میکند؛ دادگاهی که روایتگر آن پسر حروم زاده ایست که منتظر دستور دوشس برای تهدید رئیس پلیس است تا با او همکاری کنند.
در ادامه نمایش آنجا که مارکو مجبور می شود در ازای محافظت از دختران رئیس ایستگاه پلیس پدرش را با خفه کردن به قتل برساند تماشاگر با لحظات دلهره آور،ترس، غم و اشک روبه رو می شود و هر چه داستان جلوتر می رود تماشاچی می فهمد اینها همه بازی دوشس بوده حتی رئیس پلیس و ایستگاه پلیس؛ و این چندمین شوک بزرگ است که به مخاطب وارد می شود پس می توان گفت زمانیکه درد به رنج تبدیل شد انسانیت از بین می رود.