به گزارش ایسنا، سیدحسین حسینی از جمله مجریهای صدا و سیماست که کم حاشیه نداشته است؛ او چه در برنامه صبحگاهی خود و چه در برنامه به افق فلسطین، گاهی یکتنه جور وایرال برنامه را با برخی جملاتش کشیده است!
اما حاشیه اخیر او را باید متفاوت از قبلیها دانست و میتوان از آن حمایت کرد.
ماجرا از این قرار است که مجری آذربایجانی در برنامهای پس از چندین و چند جملهی تند و توهینآمیز نسبت به ایرانیها، میگوید که «ایران برای ماست» و حسینی هم پاسخ میدهد: «اگر به برخی چیزی نگویی وهم برشان میدارد. مجری باکو گفته بود کل ایران برای ماست! قبلا هم میگفتند آذربایجان و اردبیل برای ماست، الان میگویند کل ایران! مجری تلویزیون باکو بداند که اگر ایران عزیز اراده بکند ما به زودی گزارش وضع هوای آذربایجان شمالی را هم در تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میکنیم!»
طبق گزارش رسانهها، او در بخش دیگری از این برنامه ابراز امیدواری میکند که آذربایجان سابق ایران دوباره به خاک ایران ملحق شود.
حالا بعضی از مدیران مربوط، تایید میکنند مدیران صداوسیما مشکلی با جملات سیدحسین حسینی ندارند؛ اما چون بدون هماهنگی مطرح شده، احتمالا باید تنبیه کوچکی برای او در نظر گرفته شود! البته که هیچکس حاضر نیست همین را بهصورت رسمی به رسانهها اعلام کند و همه چیز غیررسمی پیش میرود! ماجرا از آنجا اهمیت بیشتری پیدا میکند که حمید رسایی، نماینده تهران پشت تریبون مجلس شورای اسلامی، دلیل تنبیه این مجری صدا و سیما را پاسخ بدون هماهنگی او به مجری آذربایجانی عنوان و به شدت از این رویکرد انتقاد کرد.
آیا میبایست برای پاسخ به گستاخی مجری یک شبکه معمولی تلویزیون در کشور همسایه، دستگاه دیپلماسی را فعال کرد یا میبایست پاسخی در همان تراز به توهین انجامشده داد و از کنار آن گذشت؟ چطور میتوان چنین امر بدیهی را به یک چالش جدی ملی تبدیل کرد و اهمیت دیپلماسی رسانهای را نادیده گرفت؟
در عین حال که باید حق استفاده از ابزار تشویق و تنبیه را برای مدیریت عالی سازمان صداوسیما یا مدیران شبکهها به رسمیت شمرد، اما نباید از یاد برد که مدیران نمیتوانند از استانداردهای دوگانه در رویههای اداری خود استفاده کنند؛ به عنوان مثال وقتی پاسخ انتقاد تند یک مجری به مدیران ارشد این سازمان، میتواند حفظ و دلجویی کردن باشد؛ چطور میتوان پذیرفت که پاسخ تند به گستاخیهای بسیار تندتر مجری کشوری دیگر درباره تمامیت ارضی ایران عزیز، با برخورد قهری مواجه شود؟
آیا میبایست برای پاسخ به گستاخی مجری یک شبکه معمولی تلویزیون در کشور همسایه، کل دستگاه دیپلماسی را فعال کرد یا میبایست پاسخی در همان تراز به توهین انجامشده داد و از کنار آن گذشت؟ چطور میتوان چنین امر بدیهی را به یک چالش جدی ملی تبدیل کرد و اهمیت دیپلماسی رسانهای را در کنار دیپلماسی روتین وزارت امور خارجه نادیده گرفت؟
چنین رویکردهایی بیش از پیش نشان میدهد که صدا و سیما از مشکل جدی عدم پیشبینی عواقب بیرونی برای برخی تصمیماتش رنج میبرد؛ چرا که هر کس با کمترین دانش رسانه میداند که حذف یکباره یک مجری چهره که در فضای غیررسمی گفته میشود به بهانه بیان بدون هماهنگی یک موضع درست و ملی انجام شده است، نهتنها موجب لکنت زبان مجریان دیگر در موارد مشابه میشود، بلکه سیل انتقادات را روانه سازمانی میکند که به خودی خود، حاشیه بیشتری نیاز ندارد؛ البته درباره همین حاشیه نیز در فضای رسمی کسی حاضر نیست اطلاعرسانی یا اظهارنظر کند!
جدای از این موضوع، کمتر کسی است که نداند صدا و سیما در تمام ابعاد آن، باید معتقد به آزادی عمل منطقی تولیدکنندگان، برنامهسازان و مجریان در چارچوبهای مشخصشده باشد و سهمی برای خطا و اشتباهات معمول تولید محتوا در نظر بگیرد و در کنار آن، حمایت منطقی از نیروهای داخلی، سعه صدر و پرهیز از تصمیمات شتابزدهی مدیران است که میتواند اطمینان خاطر برای خلق اثر را ایجاد کند؛ دقیقا برعکس اتفاقی که درباره ماجرای پاسخ به توهین مجری آذربایجانی اتفاق افتاد.
باید تاکید کرد که موضع سیدحسین حسینی، مجری برنامه "در افق فلسطین" در دفاع از تمامیت ارضی ایران، اقدامی درخور تحسین بود که حتما مدیران سازمان صدا و سیما حتی اگر تحت فشار بیرونی بودند، میبایست از آن حمایت و نهایتا گله یا تنبیه یا مرخصی اجباری احتمالی را به چند روز بعد موکول میکردند؛ هرچند مجری شبکه افق هم احتمالا میداند که برخورد قهری امروز، شاید حاصل حاشیههای ماهها و یا شاید چندسال اخیر او روی آنتن باشد.
با تمام این موضوعات، باید پرسید که جایگاه رسانه ملی و رسانههای دیگر، در دیپلماسی و سیاستخارجی کشور کجاست و چگونه میتواند در بزنگاههایی مانند آنچه در این روزها خود به حاشیهای بزرگتر از حاشیه قبل تبدیل شده است، کمکحال سیاستمداران باشد؟