کد خبر :367394
شیوه‌نامه؛ اندر مصائب گفت‌وگو
چند روزی است برنامۀ «شیوه» نُقل محافل است. می‌گویند صداوسیمای تک‌صدایی‌طلب همین تک‌مجرای شنیدن صدای مخالف را هم بست. بعد هم در مدح چندصدایی و در ذم تمامیت‌خواهی رساله می‌نویسند و سخن می‌رانند. همین ماجرا را بهانۀ مناسبی یافتم تا پس از دو سال، نکاتی را دربارۀ «شیوه» و البته ماوقع اخیر، به‌عرض برسانم.

به گزارش جهانی پرس، اول اینکه «شیوه» نه یک اتفاق، بلکه محصول یک نگاه و یک رویکرد جدید در سازمان صداوسیما بود. نگاهی که سنت گفت‌وگو را گران‌مایه و خطیر می‌پنداشت و برای احیای این سنت، حاضر بود هزینه بپردازد و کلیشه‌ها را بشکند. آنتنی که سال‌ها مملوکِ بی‌مقدار سلبریتی‌های بی‌فضل بود، قرار شد میزبان نخبگان و صاحبان فضل، با نگاه‌های متفاوت و حتی متضاد بشود. و شد. و فقط «شیوه» هم نبود. «شیوه» شاید جزو اولین تلاش‌ها در این مسیر بود؛ اما این روند و نگاه متوقف در «شیوه» نماند و به برنامه‌های دیگر نیز تسری یافت و هنوز هم هست.
می‌گفتند تندروها آمده‌اند تا همۀ شبکه‌های صداوسیما را به شبکۀ «افق» تبدیل کنند؛ اما پس از چندی دیدند که شبکۀ افقِ همین تندروها هم دارد چهره‌هایی را دعوت می‌کند که برایشان قابل‌تصور نبود. می‌گفتند این‌ها نقدناپذیر و متحجرند؛ اما ناگاه دیدند که
صداوسیمای همین تندروهای تک‌صدایی‌طلبِ نقدناپذیر برنامۀ زنده گذاشته است تا منتقدان صداوسیما بیایند بنشینند و از آنتن شبکۀ ملی، خودِ صداوسیما و مدیران آن را نقد و حتی گاهی تمسخر کنند.
کار به جایی رسیده بود که برخی از این افراد که به «شیوه» دعوتشان می‌کردیم، تعجب می‌کردند. روزی که به دکتر صادق زیباکلام تلفن زدم تا دعوتش کنم با آقای شمس‌الواعظین مناظره کند، با تعجب گفت: «من صادق‌ام! شما احتمالاً با سعید کار دارید!»
ای کاش می‌توانستم فهرستی از کسانی را که به «شیوه» دعوتشان کردیم و نپذیرفتند، منتشر کنم.
اما برخی (تکرار می‌کنم: برخی) از منتقدان (که البته کم هم نبوده و نیستند)، صداوسیمای جدید را دوست نداشتند؛ بلکه صداوسیمایی را می‌پسندیدند که بتوانند دشنامش بگویند. بتوانند تک‌‌صدایی‌اش بخوانند. و البته گفتند و خواندند. وقتی می‌خواستند صداوسیما را تخفیف و تنقیص کنند، می‌گفتند «صداوسیمایِ پاورقی!» من که خود البته «پاورقی» را می‌ستایم؛ اما حتی اگر بپذیریم «صداوسیمای پاورقی» عبارتی مذمت‌آمیز است، این دوستان آن‌قدر آزادگی نداشتند که بگویند صداوسیمای «پاورقی»، همان صداوسیمای «شیوه» است. همان صداوسیمایی است که منتقدانش را تنگ‌تر از همیشه در آغوش کشیده است. برخی از کسانی که منتقد جدی سازمان‌اند‌ و نقدشان را وارد یا ناوارد ابراز می‌کنند، همین امروز در شبکه‌های مختلف سازمان برنامه می‌سازند و کار می‌کنند. و این البته «لطف» سازمان نیست؛ بلکه اثرِ وضعی نگاهی است که صداوسیما را ارث پدری خودش تلقی نمی‌کند و نقد مدیران سازمان را کفر نمی‌پندارد و منتقد را به‌واسطۀ نقدش ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الفعالیت نمی‌کند. صداوسیمای دوران تحول هرچه کم داشته باشد، منتقد زیاد دارد. و از این بابت هم ناخشنود و زشت‌یاد نیست. انعکاس نقدِ منتقدان، تعداد منتقدان را هم زیاد می‌کند و این خوب است. نقدها هرقدر هم ناوارد باشند، برای سازمان نعمت‌اند. و گمانم این است که تلقی امروز سازمان نیز همین است.
اما «شیوه» چه شد و چرا پخش نمی‌شود؟
آخرین برنامۀ «شیوه»، مناظرۀ دکتر آزاد ارمکی و دکتر انتظاری بود. دکتر آزاد عازم سفری بود و به آنتن زنده نمی‌رسید؛ لذا برنامه را ضبط کردیم. برنامه که ضبط شد، «شیوۀ» تندی از آب درآمد. اما عهد ما با مخاطبان این بود که قیچی به «شیوه» نزنیم و ثانیه‌ای از آن را حذف نکنیم. و نکردیم.
برنامه که پخش شد، طبق معمول، حواشی زیادی داشت. این بار اما بسیار بیشتر. چنان که افتد و دانید، در آن میان، جمله‌ای از دکتر انتظاری بسیار دست‌به‌دست شد که داستانش مفصل است؛ اما شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر.
از آن‌جا همه‌چیز دگرگون شد و بسیاری از آن‌هایی که تا پیش از آن انگشت تعجب به دهان گرفته بودند که چطور چنین برنامه‌ای را بدون سانسور از تلویزیون پخش کرده‌اند، عرصه را مهیا دیدند تا در آن بازار تیره‌روزی، آن‌ها هم لگدی بر پیکر نحیف و رنج‌دیده و زخم‌خوردۀ «شیوه» بزنند.
دکتر انتظاری عزل شد. و دیدم که مدعیان آزادی بیان و کباده‌کشان سعۀ صدر، زیر چوبۀ دار دکتر انتظاری هلهله کردند. حتی آن استادی که خودش اخراجی دانشگاه بود و در مذمت برخورد با اهل دانشگاه مثنوی هفتادمن می‌سرود، و آن روزنامه‌نگار زندان‌دیده‌ای که می‌گفت همه‌چیزم فدای آزادی اهل اندیشه، برخلاف همۀ مدعیات سابق، و به نظر من بر اساس منافع جناحی و حزبی، برای عزل دکتر انتظاری کف زدند و هورا کشیدند.
طنز تلخ ماجرا اینجاست که آن‌هایی که اول هفته، از پخشِ بدون‌سانسورِ آن برنامه از تلویزیون حیرت کرده بودند، آخر همان هفته داشتند به صداوسیمای تندروها فحش می‌دادند که چرا حرف آن استاد را سانسور نکرده‌ای؟ میزانسن به شکل احمقانه‌ای مضحک بود. به‌هرحال، بی‌گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق/ یوسف از دامان پاک خود به زندان می‌رود.
چند روز بعد از آن اتفاق، دو نفر از استادانی که پیش‌تر به «شیوه» دعوتشان کرده بودیم، تماس گرفتند و از حضور در برنامه انصراف دادند. بی‌پرده بگویم: ترسیده بودند. می‌گفتند این روزها در فضای دانشگاه بگیر و ببند و نطق‌کشی براه است. اگر ما بیاییم و حرفی بزنیم که خوششان نیاید، نسقمان می‌کنند و گوشمان را می‌بُرند. مگر نمی‌بینید؟ استاد باسابقۀ دانشگاه را فلک می‌کنند تا حساب کار دست بقیه بیاید. القصه گربه را دم حجله کشتند. پیام دریافت شد.
بگذریم.
گفتند «شیوه» را تعطیل کرده‌اند. و کسانی که تا یک ماه پیش، سازمان را بابت «سانسور نکردن» سخنان یک استاد دانشگاه مؤاخذه می‌کردند، امروز آزادی‌خواه شده‌اند و سازمان را بابت تعطیلی «شیوه»، تمامیت‌خواه و تک‌صدا می‌خوانند. بازار ادباری است برای خودش.
باز هم بگذریم. خیر. کسی «شیوه» را تعطیل نکرده است. ما مانده‌ایم و گرده‌مان که هنوز از زیر بار بازخواست بابت یک برنامۀ تلویزیونی ساده راست نشده است. ما مانده‌ایم و استادانی که به دلایل مختلف، دیگر میل به حضور در برنامه ندارند. «شیوه» بستر طرح بیشترین و تندترین نقدها به دولت قبل بود؛ اما اتفاقی برای کسی نیفتاد. «شیوه» بر سر سنت گفت‌وگو ایستاده است و ایستادگی کرده است و دیر یا زود، بازخواهد گشت؛ زمانی که مطمئن شویم می‌توانیم باز هم بستر یک گفت‌وگوی سالم و امن و پایدار را فراهم کنیم. زمانی که مثل قبل بتوانیم خیال استادان را از عواقب احتمالی حضور در برنامه راحت کنیم.
بله. ان‌شاءالله باز خواهیم گشت؛ وقتی که زخم‌های ناشی از اصابت آزادی بیان بر پیکرمان کمی بهتر شود. البته فقط کمی.