منشورِ صامت ۳۹ طبقه ای در نیویورک
آن ها این پایان غم انگیزشان را مدیون منشور بزک کرده برج ۳۹ طبقه صامتی هستند که گوش قدرتهای بزرگش گاهی کر میشود و گاهی شنوا.
به گزارش جهانی پرس، سیدمحمود کمال آرا _ دانشجوی روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی- صدای درونم را مینویسم. جایی که ماه می تابد بر مزارهای قبرستانی که قرار بود آرمیدگانش هنوز که هنوز است، زندگی کنند. آن ها این پایان را مدیون رهبران سیاسی و ایدئولوژی سازانی هستند که میخِ بایدهایشان را مدام بر سنگِ تفکر دیگری کوفته اند. همان هایی که آسمان و ریسمان می کردند تا اندیشه خود را ناب ترین دانشِ سیاست و راهگشای نجات بشریت معرفی کنند.
آن ها این پایان غم انگیزشان را مدیون منشور بزک کرده برج ۳۹ طبقه ی صامتی هستند که گوش قدرت های بزرگش گاهی کر میشود و گاهی شنوا. گاهی دستورِ دستور دهندگان را در کادوپیچِ بیانیه و قطعنامه به اعضا قالب می کند و گاهی حقیقت یاب ها را برای پنهان کردن حقیقت صادر می کند. همان برجی که محلی برای جنایت شویی سرمایه گذارانش است و حتی در زمانی دیگر برای تشویق آن ها، قتل نامه هم به رای می گذارد.
آن ها این پایان را مدیون تریبون هایی هستند که بارها بخاطر جملات صلح مدار و بغض آمیز، تشویق حضار باصطلاح ضدجنگ را به خود دیده اند. آن ها این پایان را بدهکارند به بیانیه ی پایانی اجلاسی که قرار بود در پوشش همکاری، صلح بجوید نه اینکه تخم کینه بکارد. آن ها این دنیا را کم زندگی کردند تا جایی دیگر، سیاستمدارانش بیشتر بفروشند.
آن ها شاید نمی دانستند تغییر موازنه قدرت، خون میخواهد وگرنه بعید بود عاشق، سپر بلای معشوقه اش نشود. همان عشقی که در صحنه ی رقصِ باله ی سیاستمداران، با دو دستِ باز و پاهایی پنجه کشیده، در آغوش تابوتِ معشوق برای همیشه آرمیده است. عشقی که بزرگترین دارایی آن سلاحی بود که ماشه را به دست معشوق سپاریده، اما آن ها که فقط برای زندگی کردن میهمان این دنیا بودند چه می دانستند نظام سرمایه دار برای مرگبارترین ماشه چکاندن ها و به عشق ژست گرفتن های مشارکت جویانه، حکم قتل عام به طالبانِ قدرت فروخته است.
آن ها باید همان اول با صدای دستگاه اسکناس شمار سرمایه داران پناه می بردند به جایی که دست بَرّه نشانِ گرگ صفت به آن ها نمی رسید. آن ها با همان صدای شاتر دوربین های عکاسی که دستان بهم فشرده شده برای صلح را آلبوم می کرد، محکوم به پایان بودند.
آن ها در این نمایش زنده ی قدرت های بزرگ، از همان اول بازیگر نقشِ مرده بودند. حالا پایه های میز قدرت بر سر مزار بدهکارانی است که صرفا قرار بود یک بار میهمان این دنیا باشند. بله آن ها مدیون و بدهکارند به تمامی طلبکارانِ قدرتِ صلح مدار...
آن ها مردم مظلوم اند و مظلومیت، مذهب و نژاد و جغرافیا نمی شناسد...