کد مطلب: ۳۵۸۰۴۷ | تاريخ: ۱۴۰۳/۱/۳۰ | ساعت: ۱۴ : ۱۶
به گزارش جهانی پرس از ایسنا، با گذر از راهروهای مجتمع قضایی خانواده زنی را دیدم که مدام در حال راه رفتن بود و توجهم را جلب کرد.
کنارش ایستادم و از او پرسیدم اینجا چه میکند و ماجرایش چیست؟ کمی بعد شروع به صحبت کرد، گویی منتظر بود با کسی درد دل کند و آرام شود.
او گفت: ۷ سال از زمانی که ازدواج کردم می گذرد و یک سال است که رسما طلاق گرفتهام.
دختری ۷ ساله داشت و برای حضانت فرزندش راهی دادگاه خانواده شده بود.
مهسا با بعض ادامه داد: همسرم بداخلاق و بددل بود و مدام فحاشی می کرد و فحش های رکیک می داد و دست بزن داشت.
هر چه از او و اخلاق بدش می گفت گریه اش هم به همان اندازه بیشتر می شد.
او گفت: زمانی که جلوی خانواده اش مرا کتک زد و فحاشی کرد؛ همان جا بود که فهمیدم زندگی مان به نقطه پایان رسیده است. وضع مالی خوبی دارد و در حال حاضر هم دانشجوی مقطع دکتراست. هر کس او را ببیند نمی فهمد که چقدر بددل و مریض است. در نگاه اول همه فکر می کنند که مردی متین، آرام، سنگین و با شخصیت است. پشت ظاهر آرام او باطن پلیدی وجود دارد که هیچ کس از آن خبر ندارد. اینجا آمدم کمکم کنند. مستاصل هستم. فرزندم ۷ ساله شده و باید پیش پدر باشد اما او پدرش را دوست ندارد و زمانی که با پدرش می رود می گوید، بابا مدام فحش می دهد و به زنان نگاه می کند و حرفهای رکیک میزند. دخترم معنی فحشها را نمیدانست و از پدرش یاد گرفته بود و در منزل به کار می برد که به او گفتم این حرفها زشت است و تازه متوجه بعضی الفاف رکیک شده بود. دخترم می گوید که پدرش مدام به او گفته مادرت بمیرد راحت می شویم در حالی که وقتی دخترم به خانه می آید می گوید امیدوارم پدرم بمیرد.
مهسا گفت: به همسر سابقم گفتم دخترمان دوست ندارد با تو باشد اما او قبول نمی کند. گفتم به زور نمی توانی کسی را نگه داری، همانطور که مرا نگه نداشتی. همسرم مستقیم به من گفته که بچه اهرم فشار من است. اینقدر اذیتت می کنم که به زندگی برگردی. همسرم بیمار است و دو شخصیتی است. روزهای آخری که با هم زندگی می کردیم می گفت من افسردهام. خواهرش هم افسرده است و بیماری روانی دارد. او مدام مرا تهدید می کند و می گوید از بعد از ۹ سالگی هم نمی گذارم دخترمان را ببینی.
مهسا گفت: یکتا ناصر را من میفهمم. همسرم مدت ۵ هفته فرزندم را برد، بدون اینکه اطلاع دهد و از او به اتهام آدم ربایی شکایت کردم و بعد از ۵ هفته او را آورد.
در حالی که این بانو گریه می کرد می گفت امده ام کمکم کنند، چه کار کنم؟
براساس این گزارش، طبق ماده ۱۱۶۹ قانون مدنی «برای حضانت و نگهداری طفلی که ابوین او جدا از یکدیگر زندگی میکنند، مادر تا سن هفت سالگی اولویت دارد و پس از آن با پدر است و بعد از هفت سالگی در صورت حدوث اختلاف، حضانت طفل با رعایت مصلحت کودک به تشخیص دادگاه میباشد.»