365925
در ۳۶۰امین شب خاطره مطرح شد؛
شرطبندی سربازان بعثی روی هدف قرار دادن اسرای ایرانی
۳۶۰امین شب خاطره با روایتگری سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، جعفر زمردیان آزاده و مسئول کنگره شهدای غریب، مجتبی جعفری آزاده و همرزم بعضی از شهدای غریب در اسارت برگزار شد.
<p>به گزارش جهانی پرس از روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، پس از تلاوت قرآن و پخش سرود ملی کشورمان، 360‌امین شب خاطره با ورود 6 جوانی که عکس‌های 12 شهید غریب شهرستان‌های استان تهران را در دست داشتند و ادای احترام حاضران در تالار سوره، آغاز شد.<br />داوود صالحی که طبق روال همیشه اجرای این رویداد را برعهده داشت، به دو قاب تصویر اشاره کرد که یکی مربوط به مرداد 1403 و راهی شدن زائران به کربلا و دیگری مرداد 1369 و بازگشت اسرا به میهن بود. همین سخنان کافی بود تا حاضران در شب خاطره به جنس روایت غریبانگی اسرای به شهادت رسیده در عراق، پی ببرند.</p><p>نخستین راوی مجتبی جعفری نویسنده کتاب «جهنم تکریت» بود که با خاطره‌ای از سرهنگ محمدرضا شوشتری آغاز شد.<br />جعفری ماجرای رفتار نیروهای عراق را در دوره اسارت اینگونه تشریح کرد: سرهنگ محمدرضا شوشتری وقتی از اسارت بازگشت گفت که حدود 50 افسر و درجه‌دار ایرانی بودیم که عراقی‌ها دست‌هایمان را از پشت بستند و در بیابان نشاندند تا کامیونی بیاید و ما را به عقب جبهه دشمن ببرد. هلی‌کوپتر عراقی در 200 متری ما نشست و دو نیروی عراقی پایین آمدند و بدون هیچ جستجویی دو سرباز ایرانی را انتخاب کردند و با خود بردند. همان لحظه در دلم گفتم «اسیر هم می‌شیم خوبه اینطوری ما رو ببرند». هلی‌کوپتر 150 متر از زمین فاصله گرفته بود که یکباره دیدم در هلی‌کوپتر را باز کردند و دو سرباز ایرانی را به پایین پرت کردند و بدن‌ها جلوی چشم ما تکه تکه شد.<br />او در بخش دیگری از خاطراتش یادآور شد: سرهنگ جعفر رجبی در عملیات کربلای 6 شرکت داشت و تعریف می‌کرد ما را اسیر کردند و دست‌هایمان را به ستون بستند و گفتند این جاده را بگیرید تا به کامیون برسید، به محض اینکه حرکت می‌کردیم صدای تیراندازی می‌آمد. هر بار که صدای شلیک می‌شنیدیم می‌دیدم یک نفر روی زمین افتاد. کمی اینطرف و آنطرف را نگاه کردم و دیدم دو سرباز عراقی روی تپه‌ها نشسته‌اند و با شرط‌بندی به سمت اسرای دست بسته تیراندازی می‌کنند.<br />مجتبی جعفری در خاطره دیگرش به اردوگاه 19 تکریت اشاره کرد و گفت: 400 اسیر مفقودالاثر بودیم که هیچ ارتباطی با خانواده‌هایمان نداشتیم. در آنجا خلبان پرویز طلوعی حضور داشت که دندانهایش را در اردوگاه از دست داده بود. ما به نیروهای عراق گفتیم نانی که شما به اسرا می‌دهید را دندان سالم نمیتواند بجود چه رسد به طلوعی که دندانی ندارد، خواستیم دندان مصنوعی برایش بگذارند و نیروهای اردوگاه قبول کردند که فردای آن روز او را به بیمارستان ببرند. همان شب لایه زیری کتانی طلوعی را باز کردیم و روی سفیدی روزنامه‌ها اسم 400 اسیر را نوشتیم و جاساز کردیم. فردای آن روز طلوعی به بیمارستان رفت و دکتر بیمارستان گفت بخاطر اینکه باید قالب‌گیری انجام شود او را به اردوگاه برنگردانند. در آنجا نیروی عراقی از طلوعی می‌پرسد که «تو صلیب سرخ دیده‌ای؟» و طلوعی که اصلا متوجه صحبت او نشده بود سرش را به نشانه تایید تکان داده بود. همین باعث شد که نیروی عراقی طلوعی را به بخش اسرایی که نامشان در صلیب سرخ ثبت شده بود، ببرد. طلوعی در همانجا کتانی را باز کرد و اسامی 400 اسیر مفقودالاثر لو رفت. در بین بیماران بستری کسی از اردوگاه 5 تکریت بود که به اسرا اعلام می‌کند تا هرکس که این 400 اسری مفقودالاثر را میشناسد در نامه‌ای اطلاع دهد که این افراد هم به اسارت برده شده‌اند و اینگونه زنده بودن و اسارت من و برادرم به خانواده‎ رسید.<br />جعفری در ادامه از شهید حسن هداوند میرزایی که قبل از بازگشت به میهن زیر شکنجه‌های نیروی بعث عراق به شهادت رسید، یاد کرد.</p><p>در ادامه عباسعلی رضایی مدیرکل بنیاد شهید شهرستان های تهران با بیان اینکه شهیدان فراموش‌شدنی نیستند گفت: 5 برادر بودیم که به جنگ رفتیم یکی از برادرانم را منافقان در خواب ترور کردند. دو برادرم به فاصله 20 دقیقه در یک روز شب شهید شدند و پیکر یکی بعد 45 روز و پیکر دیگری بعد 11 سال بازگشت. بخاطر دارم که زمانیکه پیکر برادر 15 ساله‌ام بازگشت مادرم می‌گفت «ترازو بیار» او مدام این جمله را تکرار می‌کرد. ترازو را که بردم دیدم مادرم یک به یک استخوان‌های برادرم را روی ترازو گذاشت، دو کیلو و 80 گرم بود. برادرم در زمان اعزام به جبهه نوجوان دانش‌آموز کلاس دوم دبیرستان با 76 کیلو وزن بود. وقتی مادر وزن را دید گفت «خدایا 76 کیلو فرستادم و دو کیلو برگشت. از تو می‌خوام راه این شهدا کمرنگ نشه».</p><p>در ادامه این شب خاطره، نمایشی با موضوع مادران چشم‌انتظاری اجرا شد که فرزندان اسیرشان با شهادت درعراق مانده و هر ساله به نیت زیارت سیدالشهدا (ع) و استشمام بوی فرزندان غریب ایران، به راهپیمایی اربعین می‌روند.<br />محمدجواد زمردیان دبیر کنگره شهدای غریب در اسارت که دیگر سخنران این شب خاطره بود گفت: روزی که کار را آغاز کردیم فکر نمی‌کردیم به هزار و 902 شهید برسیم. آن زمان تنها یک تکه کاغذ از روزنامه کیهان روزها و شب‌هایمان را مشغول کرده بود، نوشته بود 475 پرستوی عاشق به میهن بازگشتند. خیلی از ما دنبال اسامی دوستانمان افتادیم، 475 فقط نام و نام خانوادگی وجود داشت. با کمک موسسه پیام آزادگان و کمیته جستجوی مفقودین تکه کاغذ روزنامه و اسامی را تبدیل به چهره‌هایی کردیم که خیلی از ما شمایلی از چهره‌شان در ذهن داریم.<br />او ادامه داد: از هزار و 902 شهید 9 تن عکس ندارند چون 4 نفرشان از بچه‌های بهزیستی هستند که در جنگ دفاع مقدس به جبهه رفته‌اند و بعد از اسارت همانجا به شهادت رسیده‌اند.</p><p>دبیر کنگره شهدای غریب در اسارت اظهار کرد: در 98 سفری که رفتیم، تعداد 475 شهید به 777 شهید رسید. وقتی شهید رئیسی از این موضوع مطلع شد در محفلی که با حضور آزادگان در نهاد ریاست جمهوری برپا شده بود پرسید که این برنامه چیست؟ بعد از شنیدن توضیحات گفت «مراسمی بگیرید و یاد و خاطر شهدای غریب در اسارت را گرامی بدارید من هم سخنران آن مراسم می‌شم» ما با شنیدن این سخن تشویق به پیگیری شدیم و طی 4 سال 172 سفر رفتیم که 95 سفر دیگر هم مانده و بر اساس منشوری که سیدآزادگان حاج آقا ابوترابی برایمان مشخص کرد کماکان به کار خود ادامه می‌دهیم.<br />دبیر کنگره شهدای غریب در اسارت اظهار کرد: 15 ماه پیش تعداد شهدای غریب در اسارت شهرستان‌های استان تهران سه نفر بودند و اکنون به 12 نفر رسیده‌ است.<br />وی در بخش دیگری از سخنانش به نوع شهادت شهدای غریب شهرستان‌های استان تهران اشاره کرد و در سخنانش به این نکته پرداخت که علت فوت هر یک از شهدای اسارت از سوی صلیب سرخ تشنگی، شکستگی جمجمه سر، شکستگی استخوان‌های پهلو ثبت شده است که سند حجیت شهداست.<br />ترسیدم نمازم قضا شود<br />زمردیان در خاطره اسارت خود تشریح کرد: زبانمان مثل یک تکه چوب شده بود. 24 ساعت مجروحیت، سرما، گرسنگی و تشنگی اذیتمان می‌کرد. فرمانده عراقی ژنرال ماهر عبدالرشید از سر ستون که به سمت اسرا می‌آمد به جوانان که نزدیک می‌شد برای نقش بازی کردن ترحمی می‌کرد و ظرف آب را باز می‌کرد و کمی به اسرای جوان آب می‌داد. به اکبر قاسمی رسید، جلوی پایش ایستاد و گفت «چیزی طلب کن» قاسمی هم در جواب گفت «کمی آب به من بده و دستانم را باز کن» من که نوجوانی 16 ساله بودم کمی این درخواست به نظرم سنگین آمد و در دل گفتم «من با سن کمم آب نخواستم». اکبر قاسمی آب را گرفت و شروع به وضو گرفتن کرد و بعد از پیدا کردن قبله به نماز ایستاد. ژنرال عراقی که استاد بازی روانی بود در مقابل اکبر قاسمی کم آورد. اکبر قاسمی هم گفت «ترسیدم نمازم قضا شود». قاسمی زیر ضرب و شتم به شهادت رسید و امروز پیکرش در امامزاده چیذر دفن شده است.<br />وی در بخش پایانی سخنانش اعلام کرد: قرار است تا آبان ماه محفل‌های شهدای غریب تکمیل شود و در شهادت امام موسی کاظم بتوانیم یادبودی برای شهدا داشته باشیم. همچنین قرار است امروز تمثال 12 شهید غریب شهرستان‌های استان تهران که روی تمبر چاپ شده رونمایی شود و به خانواده شهدا تقدیم شود و آلبومی از این تصاویر هم خدمت رهبر ارسال شود .<br />سعید اوحدی معاون رئیس جمهور و مقام رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز در 360‌امین شب خاطره با اشاره به اینکه تاکنون 25 مراسم بزرگداشت برای شهدای غریب برگزار شده گفت: عالم خلقت حکمت‌های عجیبی دارد. حدود دو ماه پیش بود که مدیرکل بینیاد شهید استان قزوین که خود فرزند شهید است تماس گفت که اولین مراسم شهدای غریب در قرار که زادگاه شهید ابوترابی است برگزار شود. آنجا هم محفل نورانی در جوار مزار شهدا برگزارشد و ما فکر نمیکردیم 25 مراسم را برگزار کنیم.<br />وی ادامه داد: از حکمت الهی است که این مراسم در شب جمعه‌ای برگزار می‌شود که اقیانوس مشتاقان زیارت سیدالشهدا (ع) به سمت کربلا در حرکت هستند اما در چنین لحظاتی کاروانی هم در تاریخ حرکت کرد، کاروانی که تفاوتی با این اقیانوس انسان‌ها نداشت و آن هم مشتاق زیارت سیدالشهدا (ع) بود، کاروانی که قافله‌سالارش حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) بود و سرهای شهدا را برای دفن به کربلا می‌برد. شاید از حکمت الهی است که بیست و پنجمین مراسم یادبود شهدای غریب همزمان با بزرگداشت شهدای اربعین برگزار می‌شود.</p><p>اوحدی تاکید کرد: برپایی مراسم‌های یادبود بخاطراین است که دنبال بشارت از اخلاق، رفتار، روحیات انسان‌های بزرگ هستیم. حضور در چنین رویدادها و مراسم‌هایی برای بدست آوردن تحول است.<br />وی در ادامه از نعمت انتخاب و اختیار به عنوان یکی از نعمت‌های الهی نام برد و گفت: شهدا نفس مطمئنه‌ای بودند که انتخاب درستی کردند و به کمال رسیدند و ما هم به دنبال آن نوع انتخاب هستیم.<br />بدرقه‌ای با اشک چشم<br />وی در بازگویی خاطره‌ خاطرنشان کرد: شهید 15 ساله مهدی حاج کرمی سال 1361 به اسارت در آمد. او با لشکر نجف اشرف از خمینی شهر اصفهان اسیر شده بود و در حالیکه تیری به ران او اصابت کرده بود زیر ضرب و شتم فرماندهای بعث وارد اردوگاه شد. پایش عفونت کرد و بعد مدتی متوجه شدیم که در حال از دست دادن شنوایی است، تا جایی که فقط صحبت می‌کرد و شنوایی نداشت. نماینده صلیب سرخ وقتی مهدی حاج کرمی را دید گفت او باید به درمانگاه منتقل شود، البته منظور از درمانگاه اتاقی بود که یک عزیزی با کمترین امکانات آنجا بود. در اردوگاه قلم و کاغذ ممنوع بود اما چون مهدی حاج کرمی قدرت شنوایی نداشت گفتند قلم و کاغذ در اختیار او قرار دهند. از او آزمایش خون گرفتند و بعد دو روز گفتند باید به بیمارستان موصل منتقل شود و تحت عمل جراحی قرار گیرد. من که صحبت‌های نمایندگان صلیب سرخ را می‌فهمیدم روی کاغذ برای مهدی نوشتم که قرار است او را به بیمارستان منتقل کنند و سعی کردم به او روحیه دهم. گفت «مشکلی ندارم ببرند» نمایندگان صلیب سرخ برگه کاغذی دادند و به زبان انگلیسی گفتند که قبل اعزام مهدی حاج کرمی باید امضا کند چراکه عفونت وارد خون او شده و ممکن است عضو دیگرش هم قطع شود. برایش همین را نوشتم، به محض اینکه نوشته را خواند، آرام اشک از چشمانش پایین آمد. نماینده صلیب سرخ که این صحنه را دید گفت «گویا ترسید چه به او گفتی؟» برای حاج کرمی نوشتم «مهدی جان نکنه ترسیدی تو رزمنده‌ای، شجاعی». او با اشکی که آرام آرام سرازیر می‌شد گفت «به اینها بگو، من امضا می‌کنم. بگو توروخدا دست و پام را قطع کنین ولی توروخدا چشمام رو از من نگیرید» وقتی این جمله را برای نماینده صلیب سرخ ترجمه کردم منجمد شد، گفت «بپرس چرا این قدر به چشمات حساسی؟» سوال را پرسیدم و حاج کرمی در جواب گفت «بخدا خمینی شهر که بودم قبل از اعزام، آرزوم بود که امام را یکبار از نزدیک ببینم می‌خوام روزی که آزاد شدم بتونم امامم رو ببینم»<br />وی ادامه داد: کدام مکتب، درس مقاومت را با این عظمت می‌دهد؟ اگر از شهدای غریب و اسیر می‌گوییم، ما می‌خواهیم از این روحیات تاسی کنیم. مهدی حاج کرمی برگه صلیب سرخ را امضا کرد واو را به موصل بردند. موقع خداحافظی چند قدم میرفت و برمیگشت و دستش را به نشان خداحافظی بالا میبرد، گویا می‌دانست قرار است اتفاقی بیفتد. حاج کرمی را عمل کردند و بعد دو هفته به اردوگاه برگشت و مدتی بعد به درمانگاه بردند و بعد دیدیم صبح قبل از آزادباش، که یک تکه پتو را بردند جلوی درمانگاه و پیکر پاک مهدی حاج کرمی را در اوج غربت آوردند. در اردوگاه حتی اجازه تشییع پیکر را هم ندادند و اسرای ایرنی با اشک چشمانشان او را تشییع کردند و او در مزار موصل به خاک سپرده شد. عزتی که امروز در جبهه مقاومت شاهدهستیم، جای شکرگذاری دارد.<br />اوحدی در ادامه سخنانش به مقاومت مردم فلسطین و غزه اشاره کرد و گفت: اتفاق بزرگی در شرف محقق شدن است. حدود یکسال است که رژیم صهیونیستی در باتلاق مقاومت مردم فلسطین و غزه گرفتار شده و این به برکت شهدای دفاع مقدس و عظمت مردانی که با عزت مقاومت کردند رخ داده است. امروز عظمت خون پاک شهدا در اقصی نقاط ثمر داده وگرنه کجا دیدید جمعیت میلیونی آمریکا، انگلیس، استرالیا و فرانسه را که به حمایت مردم سرزمین اشغالی به پا خواسته‌اند؟ این چیزی جز به عزت و برکت خون شهدا نیست.<br />در پایان 360‌امین شب خاطره تمبر شهدای غریب و تمبر شهدای ادوار مختلف رونمایی شد و خانواده 12 شهید غریب در اسارت شهیدان نوروزعلی قلی‌زاده، واحدعلی نریمانی،محمدعلی اصغر، حسن هداوند میرزایی، مصطفی غلامعلی، یداله غلامی، سیدجمال علائی جوشقانی، محمدعلی قاسمی دولت سرا، طهماسب قادری، محسن سلیمانی خاص، موسی گل محمدی و اصغر رحمت‌وند، مورد تجلیل قرار گرفتند.</p><p>از حواشی این شب خاطره زیارت مزار شهدای گمنام حوزه هنری انقلاب اسلامی توسط مسئولان بیناد شهید و امور ایثارگران و موسسه پیام آزادگان بود. از دیگر بخش‌های جالب این رویداد اهدای نمادین گل به روح پاک شهدای غریب در اسارت توسط کودکان و نوجوانان و نقاشی برای شهدای وطن بود.</p>