۱۴۰۲/۷/۱۰ - ۱۱ : ۴۵
از احساس دیگران برای تفریح و وقت گذرانی خودمان هزینه نکنیم
از احساس دیگران برای تفریح و وقت گذرانی خودمان هزینه نکنیم
به گزارش جهانی پرس؛ سمیه سیمین قد: در زندگی امروز ما آدم ها به خصوص نسل جوان، توجه به ارزش های اخلاقی و انسانی، آنچنان کمرنگ شده که متاسفانه دیگر کمتر کسی به معنای واقعی به این اصول پایبند است، ارزش هایی به ظاهر دم دستی اما مهم، مثلا اینقدر بالغ نشده ایم که بفهمیم نباید برای تفریح و وقت گذرانی وارد رابطه عاطفی با دیگری شویم، نفهمیم وقتی که یکی به ما دل می بندد، آمده است که بماند نه آنکه هر وقت دلمان را زد، بهانه ای بیاوریم برای رفتنش ، اخلاق یعنی اینکه مسئول تمام رفتار، کردار و حتی کلماتی که بر زبان می آوریم، باشیم و به آن بیاندیشیم،اگر می دانستیم کلمه دوست داشتن چقدر حرمت دارد، آنقدر که می تواند به یک نفر امید، اعتماد به نفس و انگیزه بدهد، آنقدر که می تواند دنیای مرده و غمزده کسی را به دنیای رنگی و شاد تبدیل کند، دیگر آن را مثل نقل و نبات در هوا پرتاب نمی کردیم که بعد هم هر وقت خواستیم برویم و دیگر هیچ!
اخلاق یعنی اینکه اگر روزی آمدیم و گفتیم که می خواهیم تا همه زندگی یک نفر باشیم، اینقدر معرفت داشته باشیم که رفیق نیمه راه نباشیم و اگر روزی به هر دلیلی نتوانستیم که بمانیم حداقل کاری نکنیم که عزت نفس دیگری را لگدمال و اعتمادش به بقیه آدم ها را نابود کنیم. اخلاق یعنی اینکه به آن درجه از شعور و آگاهی برسیم که بدانیم در دنیای پر از استرس و آشوب امروز، دادن آرامش و حس خوب به دیگری، به راستی لیاقتی می خواهد که نصیب هر کسی نمی شود!
هر چند که بهتر است، یاد بگیریم نباید خوشبختی خود و حال خوبمان را به بودن آدم ها آنچنان گره بزنیم که با رفتنشان آرامشی که پیش از بودنشان داشتیم را نیز با خود ببرند.
البته که تحمل برخی از دردها و رنج هایی که بر ما وارد می شود، گریزناپذیر است و چاره ای جز پذیرفتن آن نیست، اما هنر خوب زندگی کردن آن است که بتوانیم دردهایمان را بپذیریم و آنها را کماکان با خود به دوش بکشیم، چرا که حقیقتا هیچ شیوه ای در زندگی وجود ندارد که ما را در برابر غم و اندوه محافظت کند و چه بسا رنج هایی در زندگی هر یک از ما وجود دارد که حتی با گل و پروانه هم نمی توان آن را تزیین کرد و رنگ شادی به آن بخشید، رنج هایی عمیق و فراموش نشدنی…
به طور مثال درد تنهایی ، درد جدایی، درد فقدان و درد غربت رنج هایی است که هرگز نمی توان با هیچ چیز آن را التیام بخشید، جز اینکه باور کنیم و بپذیریم که فلسفه وجودی انسان زندگی با رنج است، شاید دست کم آن موقع بتوانیم با همین شادی های کوچک، با غنیمت شمردن لحظه های به ظاهر اندک خوشبختی، آن را تا جرعه آخر زندگی کنیم..
پس بیاییم دست از قضاوت دیگران برداریم و مردم را به حال خود رها کنیم یا لااقل باعث رنج های بیشمار یکدیگر نشویم، رنج هایی که هر کدام زخمی می شود بر روی زخم های قبلی، زخم هایی که هیچ گاه به ما اجازه نفس کشیدن بی قید و شرط نداد! درست است که همگی داریم نفس می کشیم اما این نفس پر از حسرت و افسوس و اما و اگر است..
ای کاش با هم کمی مهربان تر بودیم!